به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری صبح ابهر ؛ اکنون حدود دو هفته است که از درگذشت حسن نعلچگر، پیرمردی که سنبل و نماد امانتداری یک شهر بود، میگذرد. مردی یکرنگ و زلال که همچون آخرین بازمانده از دنیای صداقت و درستکاری در دنیای منفعتطلبیها و دورنگیها تنها مانده بود و حالا با رفتنش تکه دیگری از انسانیت را به خاطرهای دوردست و دستنیافتنی مبدل کرد.
داستان امانتداری این مرد هرچند خیلی دیر، اما درست در زمانی بر سر زبانها افتاد که وظایف و خصایص انسانی بهتدریج درحال تبدیلشدن به امتیاز و ویژگی بود؛ در دورهای که انسان میرفت تا بیشاز هر زمان دیگری مصداق عینی «ظلوماً جهولاً» باشد.
حالا دو هفته است که این شهر سوگوار رفتن این امانتدار پیر یا شاید سوگوار امانتداری، راستی و درستکاری او است و شاید سوگوار همه آنچه روزی وظیفه یک انسان عادی برشمرده میشد.
حاج حسن نعلچگر رفته است و طبق معمول و براساس آنچه در بین ما متداول و مرسوم است با رفتنش برای همه ما گرامیتر از پیش شده است. در این مدت خبرهای پراکنده فراوانی مبنیبر نمادسازی یا نصب المان امانتداری در شهر بهیاد حسن نعلچگر به گوش میرسد.
ضمن اینکه درخواست مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان زنجان از دکتر عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مبنیبر واردکردن زندگینامه مرحوم حاج حسن نعلچگر در کتابهای درسی دانشآموزان نیز خبر دیگری در این راستاست.
خبرهایی که اگر به واقعیت تبدیل شوند، حتماً و قطعاً میتواند در زندهنگهداشتن یک امانتداری 45 ساله و مهمتر از آن در ارجنهادن به خوی و خصلت انسانی، نقشی حیاتی ایفا کند.
اکنون آن دوچرخه کهنه و فرسوده نماد یک اتفاق انسانی بزرگ است. نمادی که خود بهتنهایی میتواند روایتگر داستانی عمیق برای نسلهای آینده باشد. نسلی که شاید از شنیدن داستانی بههمین صمیمیت و سادگی حیرتزدهتر از زمانی شود که به تماشای فیلمها و داستانهای پیچیده و رعبانگیز غربی نشسته است.
در این مدت پیشنهادهای متعددی نیز از سوی مردم و از سوی افراد مختلف در سمتها و عناوین گوناگون در ساخت نماد و المان و بهکارگیری آن دوچرخه معروف بهعنوان سندی برای اثبات حقانیت داستان پیرمرد امانتدار مطرح شده است.
پیشنهادهایی که بیشک آگاهی و توجه به آنها برای عموم مردم و مسئولان امر خالی از لطف نخواهد بود. شاید با عملیشدن چنین پیشنهاداتی روح حاج حسن نعلچگر نیز قدری آرام گیرد و بداند که این روزگار آنقدر هم که او گفته بود «روزگار بیانصافی نیست!»